چهارشنبه 97 شهریور 7 , ساعت 9:16 صبح
بچه که بودم رو شکمش میخوابوندتم
تا وقتی قدم بلند شد و دیگه جا نمیشدم
سرمو میزاشت رو بازوش، بدون بازوش خوابم نمیبرد...!
بد عادتم کرد!
باید فکر روزایی که خودش نیستو میکرد.
بابامو میگم...
نوشته شده توسط شقایق گلزاده shaqayeq golzadeh | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ