نمیدانم چرا هیچوقت، هیچ چیز این دنیا برایم عادی نشد
چندین سال هرروز صبح به سرکار رفتم و یک مسیر تکراری را پیمودم ولی هرروز که از خواب برمیخیزدم به این فکر میکردم که چرا باید از صبح تا شب به دنبال پول بدوم، چرا مردم دروغ میگویند، چرا زیراب میزنند، چرا جلو کسی که لیاقت ندارد خم و راست میشوند و چرا مردم باید برای اینکه از گشنگی نمیرند کار کنند
من هنوز به رفتار مردم عادت نکردم
همچنان وقتی کسی زیاد سخن میگوید و یاوه گویی میکند، به این می اندیشم که چرا انقدر حرف میزند، چرا بر سر اطلاعاتی ناچیز و به روز نشده انقدر پافشاری میکند، شاید میخواهد بگوید من آدمی دانا هستم، حتی اگر متوجه این باشد که کسی علاقه به سخنانش ندارد
هنوز وقتی کسی میخندد در چشمانش نگاه میکنم تا جنس خنده اش را کشف کنم
هنوز وقتی کسی کاری انجام میدهد نگاه میکنم تا بفهمم چرا
اگر از روی عادت و چون بقیه انجام میدهند اون کار را انجام میدهد برایم عجیب است
چرا واقعا کسی باید کاری را انجام دهد که دلیلش را نمیداند
هنوز وقتی روز میشود برایم جالب است، به بیرون نگاه میکنم و حیرت زده میشوم، هنوز شب شدن برایم جالب است
هنوز پرخاشگری ها برایم جالب و قابل تامل است
حتی پرخاشگری خودم، با خود می اندیشم که چرا، دلیلش چه بوده
هنوز گوشت خوردن برایم وحشیانه است
میخورم ها ولی تعجب میکنم که چرا میخورم
شاید مسخره باشد
ولی با خود میگویم من میلی به کشتن حیوانات و خوردنشان ندارم
ولی از طرفی میگویم شاید با نخوردنشان بدنم حسابی ضعیف شود
من هنوز پس از هربار غذا خوردن از خود میپرسم چرا باید محتاج غذا باشیم؟
من هنوز به صحنه جنگ و دعوا در فیلم ها عادت نکردم و اگر ببینم بلا استثنا شب خوابش را میبینم و اذیت میشوم
من حتی به خواب دیدن هم عادت نکردم و تازه میفهمم چه کمبود هایی دارم یا چه چیزها در زندگی فکرم را بیشتر مشغول کرده، چون دقیقا همان ها را در خواب میبینم
این زندگی به نظرم هیچ چیزش عادی نیست
به نظر شما غیر عادی ترین چیز دنیا چیه؟
#شقایق_گلزاده
لیست کل یادداشت های این وبلاگ