شنبه 101 شهریور 19 , ساعت 8:43 صبح
سپیده دم که به قصد سرکار رفتن بیدار شدیم
با بی حوصلگی حاضر شدم و غرغر کنان به راه افتادم
خنکی که به صورتم خورد اخم هایم از هم باز شد
هوا گرگ و میش بود و نسیم خنکی وزیدن گرفته بود
با دیدن آسمان چشم هایم برق زد
انگار بالاخره زمانش فرا رسیده بود
چندروزی از نیمه شهریور گذشته و
حالا هوا بشارت از پاییز می دهد
همان که انتظارش را میکشیدم
#شقایق_گلزاده
نوشته شده توسط شقایق گلزاده shaqayeq golzadeh | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ