چند وقتیه دستم کمتر به نوشتن میره انگار نمیشه نوشت
اصن از چی بنویسم؟
از خودم؟
کدوم خودم؟
خودمی که خودم نیستم
دارم ادا درمیارم
که مثل بقیه و طبیعی جلوه کنم
جامو
لباسمو
رفتارمو دوست ندارم
خود خودم باحالتره
نمیشه
خودی که موهاشو باز کنه بپره بیرون و شیطونی کنه در قالب دختری که با موهای بسته لباس اداری تنش میکنه و آروم میزنه بیرون نشسته
جالب نیست
کاش هنرمند بودم
تیپ هنری ها باحالترن
موهای باز و لباسای روهم و گشاد و رنگی
روحیه من اونجوریه
یه کم سخته بخوای متفاوت باشی
یا باید حرف نزنی به هیچکی گوش نکنی
یا باید زبون داشته باشی و از پس حرفاشون بربیای
من هیچکدوم نیستم گاهی برای اینکه بقیه خفه بشن کاری که میگن و میکنم و میشینم و قلبم هی میزنه تو سرم که چرا این کارو کردی من که نمیخواستم :/
چیکار کنم دیگه شاید از تربیت بچگی داریم ضربه میخوریم
هرکاری که بقیه میگفتن باید انجام میدادیم
تو سری خور بودن و
تو سری خورمون تربیت کردن
لیست کل یادداشت های این وبلاگ