شنبه 99 آذر 1 , ساعت 12:0 صبح
خیلی جاها کم آوردم و خواستم با برداشتن خودم از رو زمین همه رو راحت کنم
ولی حافظ نزاشت
برای هر سوالم یه جواب داشت و یه امیدی تو دلم روشن کرد
از من بپرسی میگم خدا باید جای اون همه پیامبر یه حافظ و کتاب شعرشو میفرستاد زمین و بس
تو اوج ناامیدی بودم که به شاخه نباتش قسمش دادم و فال گرفتم که گفت:
"به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود"
بخوام توصیف کنم حالمو، باید بگم دلم براش ضعف رفت
وقتی میبینم حواسش هست و اینجوری جوابمو میده
خدایا واسه همچین بنده ی نازنینی ازت ممنونم
#شقایق_گلزاده
نوشته شده توسط شقایق گلزاده shaqayeq golzadeh | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ