دلنوشته شقایق گلزاده هر آنچه باید بنویسم، مینویسم.
چون من عاشق نوشتنم... آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
سپیده دم که به قصد سرکار رفتن بیدار شدیم با بی حوصلگی حاضر شدم و غرغر کنان به راه افتادم خنکی که به صورتم خورد اخم هایم از هم باز شد هوا گرگ و میش بود و نسیم خنکی وزیدن گرفته بود با دیدن آسمان چشم هایم برق زد انگار بالاخره زمانش فرا رسیده بود چندروزی از نیمه شهریور گذشته و حالا هوا بشارت از پاییز می دهد همان که انتظارش را میکشیدم
#شقایق_گلزاده موضوع مطلب : |
||